loading...
گچساران پاتوق
meysam khademi بازدید : 357 چهارشنبه 14 تیر 1391 نظرات (0)
 
نویسنده: اعظم نیک سرشت

حجم کتاب: 236 KB

همه خنده را سردادند اما پونه حواسش نبود و به لبخندی اکتفا کرد. او خوب می دانست که رامین چرا همراهشان آمده است. دنبال بهانه تازه ای می گشت اما هیچ نمی یافت. به یاد مادر افتاد که تشویقش کرده بود تا صحبتهای رامین را بشنود. او تمام دیشب را پشت راحیل سنگر گرفته و رامین را مایوس کرده بود. اما می دانست که امروز گریزی نیست. شب قبل سوالهای زیادی در ذهنش بسته بود که حالا هیچ یک را به خاطر نداشت.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 105
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 33
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 97
  • بازدید ماه : 97
  • بازدید سال : 2,782
  • بازدید کلی : 45,010