نویسنده: نرگس عینی
حجم کتاب: 290 KB
مهری با دیدن چهره ی غمگین اردلان از لحظاتی پیش انتظار شنیدن چنین خبری را داشت با زاری گفت : - خدای من ! اشکان بیچاره ی من ! وبعد به گریه افتاد . اردلان آهی کشید و از جا برخاست و گفت : - من میرم بیمارستان . مهری هم بلند شد و گفت : - منم میام اردلان مخالفت کرد و گفت : - نه مامان شما بمونین خونه انشالله که طوری نشده بهتون تلفن میکنم اما مهری با بی قراری گفت : - من دلم اروم و قرار نداره . منم باهات میام . و در پی حرف او فریدون نیز اماده رفتن شد و هرسه خانه را ترک کردند . ................
حجم کتاب: 290 KB
مهری با دیدن چهره ی غمگین اردلان از لحظاتی پیش انتظار شنیدن چنین خبری را داشت با زاری گفت : - خدای من ! اشکان بیچاره ی من ! وبعد به گریه افتاد . اردلان آهی کشید و از جا برخاست و گفت : - من میرم بیمارستان . مهری هم بلند شد و گفت : - منم میام اردلان مخالفت کرد و گفت : - نه مامان شما بمونین خونه انشالله که طوری نشده بهتون تلفن میکنم اما مهری با بی قراری گفت : - من دلم اروم و قرار نداره . منم باهات میام . و در پی حرف او فریدون نیز اماده رفتن شد و هرسه خانه را ترک کردند . ................