loading...
گچساران پاتوق
meysam khademi بازدید : 207 چهارشنبه 14 تیر 1391 نظرات (0)
 
نویسنده: تكين حمزه لو

حجم کتاب: 387 KB

صدای منتظر و عجول عاقد بلند شد:عروس خانم وکیلم؟ از جایش بلند شد و ایستاد.همه هاج و واج نگاهش می کردند.خودش هم نمی دانست برای چه بلند شده است.چه می خواست بگوید؟در دل از حرکتش خنده اش گرفتدرست مثل دیوانه ها!اما انگار این دیوانگی مسری بود چون بعد از چند لحظه داماد هم بلند شد و ایستاد سرش به سفرهه ی قند خورد و کپه ی خاکه های قند روی موهایش رد سفیدی به جا گذاشت.به صورت های نگران و منتظر اطرافیان نگاه کرد.برادرش طوری به جلو خم شده بود انگار قرار است او بیفتد. صورتش از انتظار کج و کوله شده بود.دوباره به مادرش نگاه کرد.صورت نگران مادرش حالا اشکارا درهم و عصبی شده بود.در یک لحظه تمام ان کینه و نفرت سر باز کرد. تمام ان صحنه ها پیش چشمش جان گرفت.تمام ان سال هایی که سعی کرده بود کینه و نفرت را در قلبش مدفون و خشم و عصیان را در خودش سرکوب کند بر باد رفت.تمام ان لحظه ها پیش چشمش زنده شد. به چشمان مادرش خیره شد و تمامی ان نفرت و کینه را بی اختیار به بیرون تف کرد:نه!...نه!...نه!... ناگهان فیلم تند شد. سفره ی قند به طرفی پرت شد و زن ها شروع به پچ پچ کردند.مادر و برادرش به سرعت جلو امدند و مادر شوهر و دخترهایش با پشت چشم نازک کردن اهانت باری شروع به طعنه زدن کردند.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 105
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 33
  • آی پی امروز : 32
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 25
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 120
  • بازدید ماه : 120
  • بازدید سال : 2,805
  • بازدید کلی : 45,033